حرفی برای گفتن نیست
چند وقت پیش
گفتم که نمیدونم بهترین دوست مجازیم کی بوده...
الان فهمیدم...
نه اینکه بهترین دوست مجازی بلکه
تنها کسی که من واقعا دوسش داشتم
محیا بود...تهرانیه
کماکان هیچگونه تنوع و لذت و تفریحی در زندگی ندارم
صبح تا شب کار و کار و کار...
البته سرکار موندن برام بهتر از خونه رفتن است
اینجا سرگرم تر هستم
و کمتر افکار شیطانی به سراغم میان...
با معلم قران هم دو سه روزی هست کمتر حرف میزنیم
دیشب
من و دوستم به بهونه خرید رفتیم توو مغازه باباش
اونم به بهونه سر زدن به باباش از طبقه بالا اومد پایین
همدیر رو توی مغازه دیدیم...
او خیلی خوشش اومد از من...
خودشم از عکساش دلنشین تر بود...
صبح بهش گفتم که عذاب وجدان دارم
بخاطر شوهرت...بیشتر از اون بخاطر بچه هات...
گریه کرد...گفت اشتباه کردم که با صداقت جلو اومدم
اشک میریخت و چیزی نمیگفت...
گفتم باشه با هم بمونیم ولی
فقط پیام و تلفنی حرف زدن...
گفتم نمیخوام رابطه جنسی داشته باشیم...
گفت نه...یا همه جوره یا هیچ جوره...
شیطون رفته توی جلدم...
بهترین فرصت بود بگم خداحافظ برای همیشه...
نگفتم...
99درصد واسه هوس و لذت...
1درصد هم چون نمیخواستم دلش رو بشکنم...
قبل از ورود به دنیای مجازی خیلی پاکتر بودم...
میگه
با پسرهای زیادی دوس بودم و حرف زدم
ولی با هیشکدوم ارتباط جنسی نداشتم
در دنیای مجازی زیاد حرف کسی رو باور نکنین
میگه میام پیشت...
کسی که 14ساله ازدواج کرده و بقول خودش
تا حالا خیانت نکرده چطور میشه
دوروزه بگه میام خونه ات؟
چی بگم والا...
همیشه سعی کردم چه توو واقعی و چه توو مجازی صادق باشم
چرا ما رو مجبور میکنید بهتون دروغ بگیم؟
روی صحبتم با خانمهاست...
دوس دارین ما دروغ بگیم بهتون؟
آخه چطور میشه
کسی رو که نه دیدی و نه میشناسی رو دوس بداری؟
به برنامه چتیه که همه میرن با جنس مخالف دوست بشن
و رابطه برقرار کنن...
این وسط دوس داشتنی وجود نداره...
یعنی نمیفهمین کسی رو که اینجور باهاش آشنا میشین
نمیشه دوست داشت؟
چطور کسی رو دوست داشته باشم که اومده دنبال دوست پسر بگرده...؟
هم ما میخوایم رابطه داشته باشین و هم شما
ریگه این دوس داشتنه الکی این وسط کجاس؟
مجبورمون نکنید به دروغ بگیم دوستون داریم
هم شادم و هم عذاب وجدان دارم...
از تنهایی و افکار گوناگون فرار کردم اما به چه قیمتی...
به قیمت زیر سوال بردن وجدان و مرا و معرفتم...
به قیمت خیانت...
نمیدونم چی بگم...
آخ که پسرای تنها
واسه همدم داشتن چه ها که نمیکنن...
امروز گفت حس میکنم تو متاهلی خخخخخ
حالا کسی نیست بگه دیوانه تو اگه بدت بیاد با متاهل
دوست بشی چرا خودت خیانت میکنی😂😂😂
گفت میخوام یه واقعیتی رو بهت بگم ولی الان وقت ندارم
فک کنم مطلقه ای با بیوه ای باشه...
کاش از خدا آر وی 100میلیون پول میکردم:))))
چند روز پیش
یکی از دوستام یه رباطی برام فرستاد توی تلگرام
به اسم رز چت
شانسی برات فردی رو انتخاب میکنه و چت میکنین
امروز با یه نفر به نام مهتاب چت کردم
گفت اهوازیم و سی سالمه و دوتاپسر دارم و...
شماره رد و بدل کردیم...
البته هنوزم مطمئن نیستم راست گفته باشه
ولی خو دو سه تا عکس فرستاد و گفت
خودم و پسرام...
همیشه از آدمایی که با زن متاهل دوس میشن تنفر داشتم
یاد دکترشریعتی افتادم...
میگه همکلاسم کچل و سیگاری و متاهل بود...
ازش نفرت داشتم...بعد مدتها دیدمش...در حالیکه
کچل بودم و سیگار میکشیدم و زنم همراهم بود...
بعد مدتها به پدربزرگ و مادربزرگ زنگ زدم
خیلی خوشحال شدن
کلا اهل دید و بازدید و احوالپرسی کردن نیستم
و این یکی از بزرگترین ایراداتمه...
کاش ماشین داشتم میرفتم تفریح...
خیلی خسته ام
امروز بزرگداشت پدر سرزمینمون بود
نذاشتن کسی بره
جاده شسراز اصفهان رو ظاهرا بسته بودن
فنس هم زده بودن اطراف پاسارگاد
هیچی نگم بهتره...
حواله شون..حواله همشون...هرچند ارزش اینو هم ندارن
ولی حواله شون
به استراحت طولانی مدت نیاز مبرم دارم.
دوس دارم برم شمال...
صمیمیترین دوست مجازیم در حال حاضر،رودسریه...
برم چند هفته ای بمونم لاهیجان یا رامسر...
ز غوغای جهان فارغ بشم یه مدت...
اگه حوصله داشته باشم حتما میرم پیش یک روانپزشک
روانشناسم نه...روانپزشک
میگم روانپزشک جان من دوس دارم ازدواج کنم اما...
اما علاقه ای به دختر ندارم...
من زن دوس دارم...زن مسن تر از خودم...
نه یکسال..نه دوسال...حداقل 10سال...
مطلقه و بیوه هم فرق نداره...
حتی مشاهده شده که متاهل هم باشه باز میپسندم:/
میگم جناب روانپزشک،با قرص و آمپول خوب میشم؟
میگن آدم باید توو زندگیش یک نفر رو داشته باشه
که بتونه حرفهایی رو که توی دلش تلنبار شدن و تا حالا به کسی نزده رو بزنه و خوش رو خالی کنه...
باید همدم داشته باشه...
دلیل علاقه فراوانم به وبلاگ همینه...
آدم راحت حرف دلش رو میزنه...
حالا کسی نخونه یا هزاران نفر بخونن...
مهم اون خالی شدن هست...
دنیای مجازی دنیای دورویی هاست...منهای وبلاگ
دنیای مجازی دنیای خودنمایی هاست...منهای وبلاگ
گاهی واقعا افکار شیطانی سراغ آدم میاد.
حدود یکسال و نیم پیش یه بار اسیرشون شدم
کاری کردم که همین الانم پشیمونم...
ولی .هیچ بعید نیست باز اسیر این افکار بشم
میدونم بعدش پشیمون میشم
میدونم شرمنده و خجالت زده میشم...
ولی میدونمم که
اسیرشون میشم...
بود نوشته بودم سال 80مشهد رفته بودیم و...
همینجوری توی تلگرام اسم اینستای اون دختر رو زدم دیدم عه ایدی تلگرامشم همینه...خیلی خوشحال شدم...
بهش پیام دادم و گفتم جریان رو، به سختی کل سفر رو یاد داشت،منو که دیگه هیچی خخخخخ
هیچی دیگه،همون چن تا پیام رو دادیم و تمام.
ولی همین که بعد 16سال باش هرچند مجازیم حرف زدم خوشحال شدم
تقریبا هیچوقت از دوست دختر داشتن خوشم نیومده.
میل و گرایش و علاقه من
به خانم های مسن و سن بالاتر از خودم بوده و هست...
البته هیچوقتم سراغش نرفتم و پیگیر نبودم...
کلا تنهایی رو بیشتر میپسندم...
ولی ارتباط با خانم سن بالا هم حس میکنم بد نباشه...
شاید یکی از دلایل ازدواج نکردنم هم،
کم میل بودن به دختر کوچیکتر از خودم هست..
با مسن تر از خودم ازدواج کردن هم مکافات زیادی داره..
همین تنهایی لذت بخش تر هست به گمانم :)))
یک مدت هست دارم با کتاب کلیدر زندگی میکنم...
با گل محمد...
با بیگ محمد و خان عمو...با مارال و شیرو...
با بوی تعفن بابقلی بندار و عباسجان و قدیر...
با رفاقت ستار...و...
گل محمد مردیجسور و نجیب...بامروت و قاتل...
بامرام و نامرد...دل رحم و بی رحم...
حیف تو گل محمد...حیف تو...
نباید اینجوری میشد...تو باید میموندی گل محمد...
تو چه کردی با من محمود دولت آبادی...
این کتاب رو حتما بخونید
این ماه چون بیشترش خونه بودم اضافه کارم خیلی کمه،حقوقمونم بدون اضافه کاری خیلی کمه
مجبورم.بقیه ماه رو تا دیر موقع سر کار بمونم...
خسته میشم...ولی مجبورم... :(
عجیب چند ماهه
یاد مسافرت 16سال پیش به مشهد افتاده ام
پدرم مینی بوس داشت
سه تا خانواده فرهنگی که هیچ شناختی ازشون نداشتیم
مسافرش بودن
من و برادر کوچیکترم هم به همراه پدر رفتیم...
یکی از خانواده ها فقط دوتا دختر داشت...
دختر بزرگه همسن من بود
یادش بخیر چقد دوسش داشتم
هم خوش حرف بود و هم خوش قیافه
مهربون و نازک دل هم بود...
12سالم بود ولی عاشقش بودم:)
بعد از اون سال ندیدمش
تا یکسال و نیم بعد که 5ثانیه دیدمش...
بعد ندیدمش تا سال 85 که اونم 10ثانیه بود...
دیگه ندیدمش تا چند ماه پیش
اینستاش رو کاملا اتفاقی دیدم...
شوهر کرده...پسرش حدود 5 الی 6سال داره
دستای پسرش معلولیت داره:(
نه لایکش کردم و نه کامنت گذاشتم...
البته که او مسلما من رو بجا نمیاره ولی
منم دوس نداشتم خودم رو معرفی کنم...
اگه مجرد بود میرفتم خواستگاریش:)
باز پاییز اومد و کل فضای مجازی پستای پاییزی شده
بنظرتون واقعا فرق است بین پاییز و بقیه فصلها؟
بنظر من ما مردم بسیار جوگیری داریم
چون یه چندتا شاعر درباره پاییز شعرای معروفی سرودن
مردمم بدون دلیل و علاقه ای تقلید میکنن
یه جوری پاییز پاییز میکنن انگار پاییز زمستونه.خخخخ
هی میگن پاییز فصل عاشقاس...
انگار تابستون فصل قاتلاس..
بهارم کافرا...
ولمون کن عامو جان خودت...
ادم.باید دلش عاشق باشه..فصلش که مهم نیس:)
دیروز به همراه بابام اومدم اهواز
سفر 9ساعته ای با پدر
البته مسافت خیلی کمتر از 9ساعته
ولی بین راه موندیم املت درست کردیم
چند ساعتیم توی سایه نشستیم
هوا که خنک شد راه افتادیم
خلاصه خوش گذشت..جاتون خالی
الانم سرکارم و دلتنگ چم هستم
زودتر تعطیلات اعراب بیاد و بریم چم:)